در این مطلب همراه باشید با عکس نوشته خودکشی،عکس نوشته درباره خودکشی،عکس نوشته درمورد خودکشی،عکس نوشته غمگین خودکشی
گاهی اینقدر خسته میشم که خستگیم در نمیشه . . .
درد میشه . . .
گاهی وقت ها تو زندگی می رسی به جائی که بن بست نیست اما دیگر مقصدی نداری می نشینی و تمام . . .
تو ماه را دوست داری . . .
منم ماه هاست که تو را . . .
شاید برایت عجیب باشه این همه آرامشم !
خودمانی میگویم ، به آخر که برسی فقط نگاه میکنی . . .
از ساختار دنیا اطلاع زیادی ندارم ولی ، من هم دوست داشتم دنیای کسی باشم . . .
چه سخت است در جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
به چشم دیگران چون کوه بودن ولی در خود به آرامی شکستن
درست است که بعضی ها بوده اند و بعضی ها هستند و خیلی ها هم بعدا می آیند . . .
اما من میخواهم عزیز ِ دل تو باشم . . . !
میدانی . . . ؟
خب لامصب اگه رفتی با یکی دیگه مثل آدم بگو خدافظ !
دیگه چرا کم محلی میکنی آدم روانی بشه !
این روزها همه آدم ها درد دارند . . .
درد پول . . .
درد عشق . . .
درد تنهایی . . .
این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم . . .
بعضی وقتا دردات انوقدر شخصی میشن که با خودتم حرفشو نمی زنی . . .
همه اتفاق های خوب افتادند و دست و پایشان شکست !
این روزها اتفاق های خوب از ترس اتفاق های بد ، از افتادن میترسند . . .
حرفهایم را فقط مورچه ها میفهمند، که بعد از مرگم گلویم را به تاراج میبرند!!
به سلام ها دل نمیبندم ، از خداحافظی ها غمگین نمیشوم، دیگر عادت کرده ام به دوری و دوستی خورشید و ماه ….
هزار بار دیگر هم از شانه ای به شانه دیگر بغلتی ، این شب صبح نمیشود وقتی دلت گرفته باشد
گاهی باران همه دغدغه اش باران نیست ، گاهی از غصه ی تنها شدنش می بارد
چگونه به تاولهای پا میتوان گفت ، تمام مسیر طی شده اشتباه بوده است؟!
شاهی بود که برای خود سرگرمی ساخت ، که دو نفر بر روی کفه ترازو روند، و هرکسی که وزنش کمتر بود کشته شود. از بخت بدم من و یارم روبروی هم افتادیم. من برای اینکه یارم زنده بماند ، ۱۰ روز غذا نخوردم. روز مسابقه من خود را سبک گرفتم! غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود !!!
غربت را نباید در الفبای شهر غربت جستجو کرد ، همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد ، تو غریبی …. غریبم !!
شب است و در به در کوچه های پر دردم … فقیر و خسته دنبال گم شده ام میگردم … اسیر ظلمت ام ای ماه پس کجا ماندی … من به اعتبار تو فانوس نیاوردم
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم … او به ظاهر گشت عاشق، ما به معنا سوختیم